سید جمال الدین افغانی ؛ اَبَر انسانی که از نو باید شناخت !
محمد عالم افتخار محمد عالم افتخار

 

« ملعون ـ رانده شده از رحمت الهی ـ همان کسی است که در دل بیمار است به وطن خود خیانت می ورزد. ملعون همان کس است که مردم خود را در برابر لذت های پیش پا افتاده می فروشد . ملعون همان کسی است که به بیگانه گان زمینه مداخله را در خانه و وطنش فراهم میکند . چنین شخص از انتصاب به شرف ملت حنفی ( اسلام) بیرون است که میکوشد سخن هموطنش شنیده نشود؛ اما سخن استعمارگر به مرحله احرا در آید. ملعون همان کس است که در ضمیر و وجدانش این اندیشه خطور میکند که عار و ننگی را به ملت خود پیوند داده و در برابر آن لذت خود را کامل گرداند... دور باد ، دور باد! »                  (حکیم مشرقزمین)

 

خواننده گان عزیز ؛ قراریکه شاید بیشتر تان اطلاح دارید ؛ در واکنش ها  به بحث "« جنبش چپ » و معادله ای از کاشف نسبیت ـ آینشتاین " محترم محمد یوسف از افغانهای مقیم دنمارک ؛ انتقادات و پرسش هایی داشتند که یک مورد آن را به قرار زیر ؛ امروز مورد مباحثه قرار میدهیم :

ایشان نگاشته اند :

« شما آموزه  ها و درس های سید جمال الدین افغانی را راهگشای آلام و مصایب و نجات ملت افغان از قید اسارت « دینی » ، امپریالستی و سوسیالستی ارزیابی نموده اید. من تعجب مینمایم  شاید من به گونه لازم نتوانسته باشم از جملات مورد نظر مفهوم بدست آرم ؛ ای کاش چنین باشد . ولی شما که خود بار ها خواننده گان آثار تان را به مطالعهء کتاب با ارزش « بازی شیطانی » اثر اثتثنایی رابرت دریفوس دعوت نموده اید به وضاحت ابعاد شخصیت ، وظایف و نقش سید جمال را در خدمت گذاری به اهداف استعمار انگلیس و متعاقبا در بوجود آمدن کمر بند سبز ......... .......به تصویر کشیده است. که همین به اصطلاح مجاهدین ، قومندانان و وحشت گران مافیایی حاکم امروزین افغانستان  بدون شک  فرزندان فکری سید مورد نظر شما هستند. که شما از« درس های تاریخی اش » نام برده  اید . آیا واقعا شما بدین باور هستید که راه نجات انسان ها از مظالم اجتماعی سیاسی عصر مان  «مکتب» سید جمال و به تعقیب شاگردانش سید قطب  و محمد قطب  ، حکمتیار و ربانی و سیاف و....همین ها میباشند.؟

من هرگز قبول چنین امری را از جانب شما نمی توانم حتی تصور نمایم .

دانشمند محترم عالم افتخار !

 شما در کتاب بی مانند تان « معنای قرآن » با صراحت بی بدیل مبرهن ساخته اید ، اینکه قرآن برای قوم و قبیله ای « قریش و در محدوده ای ام القری » فرستاده  شده است و کتابی است متعلق به زمان معین و جغرافیای خاص .

همچنان در اثر بی بدیل معنای قرآن واقعاً  آموزه های بزرگ وجود  دارد که میتواند نسل جوان کشور را در تفکیک حدود و ثغور عقل و باور؛ علم و جهل و …...یاری رساند.

 

من به این باورم که در جهان امروز آموزه های 1400 و چند سال قبل که دیگر ارزش‌هایش پیوند با تاریخ دارد نمیتواند کار برد عملی در عرصه های دانش وعلم امروزین داشته باشد .

باور وعقاید مذهبی دیگر فقط  در محدودهء من و خدایم شاید مضر نباشد  ولی وسیعتر از همین حد باعث مولود القاعده و شاخه‌های رنگارنگ دیگر آن که ما در افغانستان آن ‌ها را بنام تنظیم های جهادی  میشناسیم  می گردد.

به عقیده و باور من درس‌های تاریخی سید جمال الدین افغانی نیز ریشه  در همین بیشه کهنه  و استعمار انگلیس و توسعه طلبی انحصار سرمایه داری دارد. بنا برین امیدوارم در مورد چپ بودن کودتای 28 سرطان و تعالیم سید جمال انگلیس به نوشته تان  روشنی بیشتری لطف و مرحمت نموده ممنون  سازید . »

با کمال تأسف باید خاطر نشان سازم که این نوشته و خیلی ها از موارد دیگر به  وضوح  نشان میدهد  که  تبلیغات استعماری ، امپریالیستی و شؤونیستی ؛ از یکطرف ، تاریخ  مغلوط  و مغشوش سرکاری و اصلاً « بی تاریخی » ی تحمیل شده  بر مردم ما از دیگر طرف همراه  با جنایات عیان ، وحشیانه و فوق وحشیانهء جهادیست ها یا عساکر اجیر « جنگ سرد »  خیلی خیلی روان فردی ی افراد و روان ملی جامعهء افغانستان را آسیب زده و حتی منقلب کرده است و با فرا روئیدن بلیاتی که به طور عام « تروریزم  جهانی» نامیده میشود ؛ تحت دعوی و شعار « اسلام » عین آفت روحی ؛ جهانیان را هم فرا گرفته است .

و الا اگر برای کسی مانند رابرت درایفوس آسان است که اکستریمیزم و تروریزم  خلق کردهء امپریالیزم انگلیس و امریکا در منطقهء ما ، دنیای اسلام  و جهان کنونی را به ساده گی به عبا وقبای شخصیتی مانند سید جمال الدین افغانی پینه و پیوند کند ؛ برای یک روشنفکر صاحب سواد سیاسی و فرهنگی ی افغان در سطح محترم محمد یوسف خیلی باید مشکل باشد ؛ که نسبت به یکی از مفاخر عظیم تاریخ  وطن خود و تاریخ شرق چنین نظر غیر محتاطانه  داشته باشد  و چنین بی پروا سخن بگوید .

ملاحظه کنید : سخن دوست ما ؛ تنها برخاسته از این پراگراف نوشتهء من است :

هکذا توده های متدین افغانستان سخت میان آرمانهای آزادیخواهانه ؛ عدالت طلبانه و بهیخواهانهء خویش و تعابیر و تفاسیر خصمانه و ابلیسی ی دین بازان و مذهب فروشان و منافقان عادی و عمال ملا نمای اجنبی (و اخصاً انگلیسی) در مضیقه بودند و این پرابلم ؛ موجبات ناکامی های عظیم شان در امر استقلال و نیل به فرصت های بهره برداری از ثروت ها و نعمت های خدا دادی ی سرزمین شان و استعداد های موهبت شده در خود و فرزندان شان را به ویژه در دو قرن اخیر فراهم مینمود .

افتضاحات باور نکردنی و دراماتیک که در این راستا توسط  سران و قوماندانان بی ایمان و بی شخصیت و بی کلتور و لومپن جهادی و طالبانی به بار آمد و هنوز سلسلهء آن ادامه دارد ، توده های میلیونی مردم مارا به بهترین و ژرفترین وجه ممکن از توهمات و تعارضات ایمانی و وجدانی با آرزو ها و آرمانهای شان به در کرده است و بیرون می آورد .

پیامد های این تجارب بیحد عظیم است و موجب آن میگردد که توده ها در زمینه ؛ به معانی ی درس های تاریخی علامه سید جمال الدین افغانی عمیقاً پئ ببرند و زمام امور دینی و عبادی خویش را از چنگ مشتی « علمای سوء» به در آورده و به احیای صدق و صفا و عدل و تقوای راستین اسلامی و انسانی قیام نمایند .

 

چنانکه ملاحظه میفرمائید ؛ اینجا غایهء مشخصی مطرح میباشد و آن اینکه تحت شرایط انحطاط  جوامع اسلامی و منجمله افغانستان ؛ مردم میان تصورات ایمانی ی خویش  و آرمان های بهیخواهانه  و عدالت طلبانهء خود که  ناگزیر ترقیخواهانه است ؛ در گیر مضیقه  بودند یعنی از دین یا دنیا باید یکی را انتخاب میکردند .

 در اثر تجربیات لابراتواری ی « جنگ سرد»  و تطبیق اسلام انگلیسی و امریکایی توسط  مزدوران جنگی ی آنها در افغانستان  برای توده های مردم  به رأی العین روشن شد که اسلامی که این «علمای سوء» (به قول سید جمال الدین افغان) ؛ ارائه  می داده و تحمیل  می کرده اند ؛ نه اینکه اسلام حقیقی نیست بلکه همان « مذهب علیه مذهب» است که  شاد روان دکتورعلی شریعتی کشف نموده و در کتابی به همین عنوان بر ملا ساخته است !

قبل از اینکه پیشتر بروم اینجا مختصراً به دو اشارهء ضمنی ولی مهم دیگر محترم محمد یوسف در متن بالا مکث میکنم .

1 ـ البته برای من حسن نظر و ارزیابی ی مثبت شان از کتاب « معنای قرآن»  تشویق کننده بوده و جای سپاسگذاری دارد و اینهم  کاملاً  دقیق است  که  به  حکم  سورهء مبارکهء قریش و نصوص محکم  و مؤکد  دیگر قرآن مجید ؛ مخاطب اولیهء این کتاب  مقدس  قبیلهء قریش است و قدمهء نخست دعوت قرآنی ی پیامبر اسلام « اُم القری و حولها ـ مکه و حوالی ی آن » .

اما برداشت از این حقیقت  بدین طور که  پس ؛ اسلام  و تعالیم آن منحیث اندیشه  و معنویت  در همین حوالی محصور و مختص باشد ؛ از نظر منطقِ بسیار بسیط هم ؛ نادرست و عجیب است .

 اندیشه و تولیدات و خلاقیت های معنوی ی بشر در هیچ کجا و هیچ زمان  محصور به مرز ها  شده نتوانسته و شده نمیتواند.

درغیر این صورت می بائیست ؛ اندیشه های فلاسفهء یونان از شهر های مختص مسکونی ی اندیشمندان  مزبور که  طبعاً همه  در همان حد « اُم القری و حولها»  بود ؛ بیرون نمی آمد ؛ اندیشه های فلاسفهء جرمنی ، فرانسه ، انگلیس ، روسیه ، چین ، هند.... و هکذا اندیشمندان و شاعران و متصوفان خود  ما  چون مولانا  و ابن سینا  و هزاران دیگر؛ در همان قرا و قصبات  و شهرک های اندیشه ورزان و تولید گران معنویت ها  مختص  و میخکوب میماند!!؟ ( تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !)

ولی برای چندمین بار تأکید و تکرار میکنم که  پرداختن  به  معنای دقیق  و عمیق  و رمزی و « زمانی ـ مکانی» قرآن ضرورت  قطعی و نجات بخش برای ماست ؛ اما آنچه  به گونهء عرف  و مسموع  و « تقریری» و شنیده گی و افواهی ؛ توده های میلیونی مردم از قرآن  و اسلام  و شریعت  در روح  و روان خود  دارند ؛ جز به گونهء تصادف  با اصل  و معنای قرآن سازگاری ندارد .

در کتاب حکیم مشرق زمین میخوانیم :

« (سید جمال الدین افغان) روزی در مورد مسلمانان ( آنوقت) هند صحبت کرده گفت:

اغلب آنها به نام مسلمان اند. وقتی از دین شان پرسیده شود میگویند : الحمدالله گوشت گاو میخوریم و الحمدالله... منظور شان این است که آنها  پیروی دینی هستند که  برایشان خوردن گوشت گاو را جایز گفته ؛ بیش از این در بارهء دین خود چیزی نمی دانند .» پس دیگر تقریباً همه آنچه به نام اسلام از فردای تولد تا ایندم  در ایشان نهادینه و روانی شده مغلوط  و مغشوش  و بیگانه  یا متضاد  با حقیقت اسلام قرآنی و محمدی است !

من برای افادهء همین حقیقت هول انگیز که منحصر به مسلمانان دیروز و امروز هند ؛ نه  بلکه  به ناگزیر شامل حال اکثریت های عظیم مسلمانان  و غیرمسلمانان دنیاست ؛ از معادلهء آینشتاین در مورد « استوپیدیای بشر» بهره گرفته ام  تا اگر بتوانم  فعالان و پیش آهنگان جنبش چپ کشور و فراتر را متوجه این ظلمات  مخوف  و دهشت انگیز که  مقابل شان  قرار دارد ؛ نمایم .

آنچه من خدمت تاریخی سید جمال الدین خوانده ام تلاش و مبارزات روشنگرانهء بزرگ  او در همین راستاست . او مارا به اصل دین مان و دانش بر دین مان و تمام تاریخ آن فرا میخواند که از همهء آن صرف « جایز بودن تناول گوشت گاو» یا چیزک های مشابه آن را میدانیم و توهم می کنیم و بس .

لذا آنچه سید جمال الدین ؛ مارا به آن فرا میخواند ؛ نابود کردن ظلمات  در ما  و روان ما و اجتماع ماست که به پیدایش القاعده و طالبان و وهابیت و سلفیت و اخوان المسلمین وغیره (و هزاران آفت دیگر) انجامیده است و می انجامد . تمام اینها در مُرداب سیاه جهل ما از دین ما و قسماً به اعتبار قرائت های سرکاری و درباری ی دین ؛ می روید و توسط  ثروت  و قدرت دزدان  و غارتگران درونی و بیرونی به طرق سخت گوناگون تغذیه و تقویه  می شود و به آفات تباهکن  مبدل میگردد .

راه رستگاری تاریخی و ممکن و میسر این است و نه دین گریزی و دین ستیزی و دین زدایی . توده های ملیونی و میلیادری ی بشر اصلاً بدون ایمان که عمدتاً در دین تجلی میکند و کانالیزه میشود ؛ نمیتوانند حتی تصور شوند . ایمان در بشر" ژن" دارد و در صد تریلیون سلول سازندهء  بشر درست صد تریلیون "ژن ایمان" موجود و فعال مایشاء است !

 

2 ـ « باور وعقاید مذهبی دیگر فقط  در محدودهء من و خدایم شاید مضر نباشد  ولی وسیعتر از همین حد باعث مولود القاعده و شاخه‌های رنگارنگ دیگر آن که ما در افغانستان آن ‌ها را بنام تنظیم های جهادی  میشناسیم  می گردد. »

مسلماً محترم محمد یوسف ؛ به آن قسمت های بحث « جنبش چپ » دقت لازمه نفرموده اند که اسباب ژنتیکی ، روانی ، اجتماعی ـ فرهنگی « باور و عقاید » طور مشروح  و از نظر من با صراحت و قاطعیت  و بدون مجامله کاری خاطر نشان شده است .

 اصلاً نقطهء ثقل بحث همین است . و دلیل مبرمیت آن در این ؛ می باشد که  فعالان  و پیشروان شاخه هایی از جنبش چپ در دهه های اخیر تحت تأثیر ایده های معین اروپایی و بر اساس آنچه در عمل ها و دعاوی طبقات  و اقشار حاکم  و « علمای سوء» مزدور یا مطیع آنها می دیدند ؛ دچار اشتباهات راهبردی وخیمی گردیدند  و به جای عمل سوء استفاده از دین  و مذهب  توسط  استبداد  و استعمار ؛ با خود  دین و مذهب  وارد  ستیزه گری و لا اقل  در مورد آن گرفتار توهمات نادرست گردیدند .

بنده  به پشتوانهء تمامی تحقیقات و برداشت های خود از تجارب تاریخی ؛ به قاطعترین صورت اعلام میدارم تا زمانی که همچو فعالان و پیشروان به تمام معنی دین و مذهب و باور  و روان و وجدانیات توده های مردم خود را کشف و درک نکنند و آنرا از روند های شیطانی ی سوء کاربرد  دزدان و رهزنان رنگارنگ  و « بازی شیطانی»ی استعمار و امپریالیزم  دقیقاً تفکیک ندارند ؛ نه تنها  قدمی به پیش گذاشته  نمی توانند که  با «آب به آسیاب دشمن انداختن » ؛ جنبش چپ را هنوز به عقب می برند و دچار مخاطرات سهگین و پیشبینی ناپذیر میسازند .

از آنجا که همچو حالتی ؛ کمال مطلوب ارتجاع سیاه مافیایی و امپریالیزم جهانخوار است ؛ لذا آنان فرصت می یابند تا هرچه بیشتر عُمال خود را به جهت اجرای نقشه های فتنه گرانه درین راستا ؛ در عبا و قبای همان گونه  فعالان و پیشاهنگان جنبش ؛ نیز داخل عرصه  نموده اوضاعی حتی بدتر از گذشته ها را بر جنبش تحمیل بدارند .

لذا با تأسف ناگزیرم  به محترم محمد یوسف عرض بدارم که طرز تلقی شان  نه  اینکه درست نیست بلکه ایشان دچار مغالطهء وخیم اند .

القاعده و تنظیم های آنچنانی را ـ البته از نظر ایدئولوژیک ـ  دین  و مذهب حقیقی نه ؛ بلکه  «مذهب علیه مذهب » که  توسط  دزدان و غارتگران حاکم ساخته  و پرداخته شده  و منحیث المجموع سوء استفاده از جهل و نا آگهی ی دینی و مذهبی ی توده ها  و سایر احتیاجات و ناگزیری های آنها به  وجود  می آورد  و  پر وبال  میدهد .

به باور های وحشیانهء طالبان منجمله سنگسار توجه فرمائید . (ویدیو و متنی در اینجا طور نمونهء مثال :

http://homayun.org/weblog/?p=15529#more-15529)

 

سنگسار منحیث مجازات اسلامی مطلقاً در قرآن وجود  ندارد و تا جائیکه در نقل اساطیر تصریح میگردد ؛ سنگسار مجازاتی در یهودیت نخستین بوده است .

بدبختانه در دوران اموی ها و قبل  برآن خیلی از دانایان یهود ؛ در صفوف  مسلمانان اولیه که بسیار ساده بودند ؛ نفوذ کردند و منجمله چیز های زیادی از « اسرائیلیات » را وارد شریعت اسلام ساختند . لذا امکان دارد  در همچو حواشی و تعلیقات  یا  در احادیث  چند  ده هزاری ایکه به  نام پیامبر اکرم جعل کردند ؛ جایی به این مجازات آنهم  تحت شرایط  بسیار مضبوطی که نصوص قرآنی مقرر میدارد ؛ اشاره ای شده باشد . ولی در متن قرآن کریم  نه تنها سنگسار به حیث حد  زنا  وجود  ندارد بلکه در اثبات جرم زنا  شرایط  سخت  و دقت بالا به درجه ای منظور شده است که هرگز توسط  گروهک ها و عناصری مانند  طالبان اجرا  و عملی شدن آن ممکن نیست !

 لذا اینجا «دین» نی بلکه «جهل دین» و جهل عمومی است که عمل میکند !

البته در مبارزه با القاعده ، طالبانیسم  و جریاناتی که با اینها نزدیک اند ؛ نمیتوان  از سایر گزینه ها اجتناب کرد ؛ ولی شرط  نهایی ی مغلوب ساختن آنها ؛ بلند بردن سواد  دینی  و آگاهی های درست و روشن مذهبی ی توده های مردم همراه با توسعهء جهانبینی ی آنها و تحولات ضرور اقتصادی ـ اجتماعی است !

و اما این سخن :

« به عقیده و باور من درس‌های تاریخی سید جمال الدین افغانی نیز ریشه  در همین بیشه کهنه  و استعمار انگلیس و توسعه طلبی انحصار سرمایه داری دارد

کسی که چنین ادعایی میکند ؛ باید حد اقل مطالعه و معلومات در مورد  سید جمال الدین افغانی ، آثار و اندیشه ها و کارنامه ها و روابط  و مناسبات او با دیگران و محیط ها  و ماحول های مشخصی که او قرار گرفته است ؛ داشته باشد . ولی « عقیده و باور» عزیز ما محمد یوسف از کتاب « بازی شیطانی » رابرت درایفوس که لطف نموده به سفارش من آنرا مروری کرده اند ؛ پیدایش یافته است.

مگر این تنها رابرت درایفوس نیست که در بارهء سید جمال الدین افغان چیزی نوشته است ؛ اگر جوانان و فرهنگیان و سیاسیون ما به کتاب جستن و کتاب خواندن و تکمیل و تعمیق اطلاعات خویش از راه های دیگر مشکل دارند ؛ مثلاً در این مورد ؛ میتوانند  صرف با نوشتن نام « سید جمال الدین افغانی » در دریچهء گوگل سرچ و کلیک بر آن به عالمی از منابع  و اطلاعات گوناگون دست یابند و با تعمق و تفکر در آنها  به  قضاوت  درست  و عادلانه  برسند .

اینکه من خوانش کتاب «بازی شیطانی» را سفارش کرده ام ، بدان معنی نیست که با همه محتویات کتاب و مخصوصاً این مورد و افزوده های ایدئولوژیک مستقیم  و غیر مستقیم مترجمان آن ؛ دربست  موافقت دارم . من حتی از خواننده گان گرامی کتاب ها و مقالات شخص خودم  بار بار تمنا کرده ام که آنها را با دید انتقادی و چه بسا خصمانه بخوانند .

بر علاوه من شخصاً از طریق انترنیت به محترم رابرت درایفوس خاطر نشان ساخته ام  که  در مورد سید جمال الدین افغانی تتبع  بیشتر نموده کتاب با ارزش خود را از این نظر تدقیق و توثیق نماید و الا رفته رفته به خود اثر و نام و شخصیت نویسنده و محقق آن صدمه وارد میگردد .

یکبار دیگر با اغتنام از این فرصت ؛ به تکرار این پیغام برای محترم رابرت درایفوس می پردازم و الا کتاب شان نهایتاً در ردیف غالب داده های بی بی سی ، رسانه های روپرمرداخی  و امپریالیستی  و صیهونیستی دیگر محاسبه  خواهد شد که  در هنگام افشای یک سری راز ها  و حقایق ناکارآمد  برای دولت ها  و مؤسسات سرمایه داری ؛ که  موجب  جلب توجه  و انگیزش باور مردمان ساده میگردد ؛ مواد و ماتریال های زهر آگین  و گمراه کنندهء وخیمی را همزمان به خورد  مردمان میدهند و اهداف «امپریالیزم اطلاعاتی» را به پیش می برند .

البته به هیچ وجه آرزو ندارم کتاب حقیقتاً ارزشمند « بازی شیطانی » بالاخره درین ردیف شمار گردد ؛ ولی موضعگیری بسیار تأکیدی و بالمقابل سست بنیاد و در عین حال ضد و نقیض آن در مورد سید جمال الدین افغان به آن می ماند که مثلاً و بلا تشبیه  حکم شود:

ـ بانی و باعث و مؤسس و مسؤول رژیم معاویه و یزید و همانند ها در تاریخ اسلام ، حضرت محمد پیامبر است !

ـ بانی  و باعث و مؤسس و مسؤول فاشیزم هیتلری هیگل و دیگر فلاسفهء المان است که کم و بیش سخنانی به نفع و توصیف نژاد آریایی داشته اند !

ـ بانی  و باعث و مؤسس و مسؤول استبداد استالینی و مائوئی و حفیظ الله امینی و پولپوتی ... کارل مارکس و همطرازان اوست !

ـ بانی  و باعث و مؤسس و مسؤول فجایع هیروشیما و ناکازاکی و چرنوبل و تمامی مسابقات تسلیحاتی ی اتومی ؛ اینشتاین و کاشفان نهانگاه و انرژی ی اتوم است ! ....

قراری که  می بینیم اگر با چنین منطقی  پیش برویم ؛ هیچ  شخصیت نابغه  و کشاف  و خلاق  و هدایتگری برای بشریت باقی نمی ماند که  به  گناه  دیگران گرفته  نشود  و تخطئه  و محکوم نگردد !

حتی هیچ پدر و مادر و جد و جده ای نخواهیم یافت که در جرایم پسران و دختران و نواده گان خویش از هر دو جنس ؛ مورد محکومیت قرار نگیرند !

آیا اینها قانون و امتیاز و اعتبار بر ای بشریت است یا بر عکس انارشی و بلاهت و دنائت برای آن ؟؟؟

سید جمال الدین افغان شخصیتی علامه  و جامع  و مسلط  بر انبوه عظیم دانش های عصر خود است و بر علاوه متفکر خلاق و اندیشه آفرین زبر دستی است که با تقلید و دگماتیزم و تعصب  و تحجر اصلا و ابداً  میانه ای ندارد . اینکه اندیشه های سیاسی ی او متکی و مربوط  به دین مبین اسلام میباشد ؛ امریست بسته  به  قضا و قدر ، به  ماهیت  وجدانیات  و  روان های میلیون ها مردمی که او برایشان تپید و رزمید و جان داد .

او بزرگترین ابر مرد سیاست و عمل سیاسی در قلمروی به  وسعت شعاع دین اسلام  و فراتر از آن میباشد ؛ ابر مرد سیاسی بی نظیری است که در عین زمان هم  با شاهان و سلاطین  و هم  با توده های مردم  با موثریت و موفقیت حیرت انگیز و معجزه ای تعامل و کار میکند . شخصیتی چنان بزرگ که گویی هم زمین و هم زمان برایش تنگ است!

به فرض ؛ اگر این شخصیت کبیر مربوط  به غرب می بود ؛ مسلماً  امروز پیکره هایش  در کنار عیسی مسیح  و مریم مقدس در کلیسا قرار داشت  و حرمت و تقدیس میشد  و بر علاوه کم از کم در هر کدام از کشور های مذکور یک مجسمهء بزرگ او در مرتفع ترین و پر بیننده ترین محل ها برپا می گردید و بهترین بناها و شهر ها و شاهراه ها و اکادمی ها به نامش می بود.

در هر حال ؛ سید جمال الدین افغانی اگر چیزی از مولانا جلال الدین محمد بلخی بیش نداشته باشد ؛ کم ندارد .

 بازهم متشکر از محترم محمد یوسف که با مطرح کردن این پرسش و مسأله ؛ باعث گردیدند تا همه در موضوع  باهم کنکاش کنیم و ببینیم حقیقت چیست؟

من درینجا یک طرح ابتکاری جالب و دلچسپ را از نویسندهء کتاب مهم  و معروف « افغانستان در آتش نفت » برگزیده ام که هم  به پرسش های عمده  جواب است و هم تا حدود  قابل ملاحظه پهنا و ژرفا و کیفیت اندیشه های این اَبَرمرد و اَبَر انسان را نشان میدهد :

مصاحبه با سيد جمال الدين افغانی


خواجه بشير احمد انصاري

بمناسبت يكصد و دهمين سالروز وفات علامه سيدجمال الدين افغانى

قرنها بود كه بهارستان تاريخ، تمدن، دين، دانش، هنر و فرهنگ در سرزمين ما سپرى شده بود و بوم سياه جهل و جنايت بر شاخه های تيرهء بوستان سوختهء خراسان نعيق سرور سر می داد. مدتها بود كه رحم پاكيزهء سرزمين خورشيد و بطن کویر زدۀ آن از پيدايش مردان بزرگ ناتوان مانده بود که ناگهان عقابی از آشیانۀ سنگین هندوکش به هوا خاست و در آسمان شرق پر گشود و با کلاغان نعشخوار استبداد داخلي و استعمار خارجي در آویخت.

 او موجود شگفتی بود که چون طوفانی از كابلستان برخاست و افق خونين مشرق را فرا گرفت. نهيب رعد گونه اش کران تا کران را پر نمود و آذرخش تازيانۀ منطق کوبنده اش بر پشت و پهلوی ستم پيشگان روزگار فرود آمد.

 این مرد فريادى از حلقومش بر آورد كه چون صور اسرافيل سكوت قبرستان شرق را در هم شكست و بر مردگان فریاد زد که بر خیزند و سینۀ اشغالگران را پاره نمايند. دعوتش در گوشها آشنا بود و ندایش از ژرفای روح تاریخ و فرهنگ و حیات و حماسۀ مردم ما بر می خاست و بر دل و دماغ شان می نشست.

اين مرد خصوصيتهاى فراواني داشت. او از شهروندان بزرگ جهانى كوچك بود. شرق و غرب، ايران و افغانستان، عرب و عجم، روحانيت و روشنفكري، تشيع و تسنن و بالآخره فلسفه و عرفان در درون اين ابر انسان بهم آميخته بودند. او چون عطار و مولانا عشق می ورزید و چون فارابی و ابن رشد می اندیشید و چون غزالی تجدید اندیشۀ دینی را هدف خود ساخته بود. اين مرد بسان تاريخسازان بزرگ نوع بشر دوستان و دشمنان فراوانى داشته، عده اى او را تيورى پرور بزرگ نهضت هاى آزاديخواهانهء شرق مي دانند ولى كساني هستند كه حتی پس از گذشت يكصد و ده سال باز هم سایه و خاطره اش را بمباران میکنند. او گوهری بود که در ميان دو سنگ آسياب افراط و تفريط قرار گرفته بود. ميراث مبارزاتی سيد به ما می رساند که قافله سالار راه حق و عدالت و آزادی در مسير دشوار مبارزۀ خويش پيوسته هدف تهمت ها و سنگ اندازی های دشمنان حقير و فرومايه خصوصاً جاهلانی كه‌ خود را دانا مي شمردند و كورانی‌ كه‌ خويش‌ را بصير مي انگاشتند، قرار گرفت، ولى او اينطور نكرد كه در برابر عوعو هر جانورى ايستاده تا سنگی به دهنش بکوبد، زيرا او مي دانست كه اين کار حركت وي را در مسير اصلی اش كند خواهد ساخت.

ماه مارچ ميلادي تداعيگر چندين مناسبت بزرگ بوده و با فرا رسيدن نهم همين ماه، فرزندان آزادهء كشور هاى حوزهء ما از سالروز رحلت روحاني استعمار ستيز و فيلسوف خرافات گريز شرق حضرت سيد جمال الدين افغانى تجليل بعمل مى آورند. ولي اگر کسی خواسته باشد تا تجليلى شايسته از آن قافله سالار نستوه بعمل آورد بايد سراغ انديشه هايش رفته و خوشه اى از آن نخل بلند برچيند، زيرا ما امروز سخت نيازمند افكار بلند اين انسان بزرگ هستيم. در عصرى كه فرهنگ حقارت و مزدوري و روحيهء خود باختگي و بي تفاوتي همه جا را فرا گرفته و دهل هیچی و پوچي گوشها را كر كرده است، نياز داريم تا لحظه ای در پيشگاه آن روح بزرگ زانو زده و از شعله تابان فكر او شمعي فرا راه خويش بيفروزيم.

ما دو نام موزون و دو ستارهء بسيار تابناكي در آسمان كشور خويش داريم كه يكي آن جلال الدين است و ديگرش جمال الدين. «جمال» و «جلالِ» دين، نه تنها مرز هاى جغرافياى تنگ خاك و نژاد را در نورديده كه حتى بر زمان خويش نيز سبقت جسته بودند. پرسشهايي كه در ذيل اين مقدمه طرح مي گردد، علامه هاي استفهامي است كه در ذهن و انديشه انسان نسل ما نقش بسته است. بيائيد پاسخ اين سوالها را در لابلاي ادبيات سياسى خود او جستجو نموده و به بانگ آشنايي گوش نهيم كه از قله هاى بلند قرن نزدهم ميلادي چون رعد مي خروشد و سكون مرگبـــار زمان را در هم شكسته و گوشــها را نوازش می دهد. (1)

سوال: سيد بزرگوار، از آن زماني كه رحلت فرموده ايد تا امروز شما يكی از جنجال برانگيز ترين چهره هاي تاريخ كشور ما بصورت عموم و شرق بطور خصوص گرديده ايد، شما خود در این باب چه گفتنی داريد؟

جواب: « انگريز ها مي پندارند كه روسی ام من، مسلمانان در فكر اند كه مجوسی ام من، سنى ها شيعه گويان صدايم زنند و دوستداران على دشمنم خوانند. امامت خواهان بابی گويندم، در نظر ملا ها كافر و ملحدم من، اما تحفة الفتى از كافر نديدم من، فقهى و عالم دور از علم دانندم و جاهلان دلدادهء علمم خوانند، عاشقان اسلام مرا از خود نمی دانند اما دشمن مرا سپاهی اسلام می گويد، از مسجد برونم كردند و در بتكده زندانيم ساختند». (2)

سوال: اين سخن شما كاملاً درست و بجا است ولي باز هم آيا مي توانيد براي ما بگوئيد كه شما در كجا و چه وقت بدنيا آمده و چرا هميشه در حال سفر بوده ايد؟

جواب: « چه سودي از اين حاصل مي شود كه شما بدانيد كه من در سال 1254 هجري به دنيا آمده ام … و مجبور به ترك افغانستان شدم.... و سپس مجبور به ترك هند نيز گرديدم و پس از آن مرا وادار نمودند تا سرزمين مصر را نيز ترك كنم بلكه مي تواني بگوئي كه از مصر و آستانه و پايتختهاي ديگر جهان تبعيد شدم. آنچه ياد آور شدم خاطراتي است كه نه باعث سرور من مي شود و نه هم كدام فائده اي براي مردم دارد». (3)

سوال: امروز دولتمردان نشسته بر اریکۀ قدرت در کشور ما همه هست و بود ميهن را در پای مافیای بین المللی ريخته اند، موقف جنابعالی در اين باره چيست؟

پاسخ: « لعنت خدا باد بر کسی که بخاطر بيماری ای که در دل دارد، در حق کشور خويش خيانت می نمايد. لعنت خدا باد بر انسانی که ملتش را در برابر امتيازات پوچ و بيهوده می فروشد. لعنت خدا باد بر کسانی که بيگانگان را در سرزمين شان راه می دهند. محروم از شرافت اسلامی باد کسی که راه را برای آقاِیی بيگانگان و مزدوری هموطنان خويش هموار می سازد.» (4)

سوال: علامۀ بزرگ، ما امروز نهاد های منتخبی چون پارلمان و ریاست جمهوری داریم، آیا اين در ذات خويش قدمی ولو کوچک در راه دموکراسی نيست؟

پاسخ: «نيروی پارلمانی اگر از متن و بطن خود ملت نشأت نکند، مفهومی ندارد. هر پارلمانی که در اثر فرمان امير و يا رئيس و يا هم نيروی خارجی روی کار آمده باشد بايد يقین داشته باشد که بقا و استمراریتش رهن ارادۀ همان نيرو است». (5)

سوال: جناب سيد، شما چرا نمی پذيريد كه كشور هاى خارجي براي برقراري مردمسالاري بدينجا آمده اند؟

جواب: « هر دولت غربي كه وارد يك كشور شرقي مي شود دليل مى آورد كه آنها مي خواهند... آشوبي را فرو نشاند... و يا فرامين صادر شده را به مرحلهء اجرا در آورد... و اگر اين بهانه ها و حيله ها كارگر نيفتاد بهانه... حمايت از مردم آن كشور را پيش مي كنند و يا وقيحانه دعوى دارند كه براي مردم اين كشور ها درس آزاديخواهي و استقلال طلبي مي دهند و يا حق خود اراديت و حكم ذاتي را بصورت تدريجي براى آنها اعطا ميكند و يا با (مراقبت) از ثروتهاى شان مى خواهد مردم كشور را از فقر نجات دهد.» (6)

 سوال: ما تصور مي كنيم كه آنچه پيش آمده زود گذر است، آنها در كنار ما قرار دارند و وعده هاى خويش را برآورده خواهند ساخت. هر زماني که فرزندان ما تعليم يافتند و كشور ما سر و سامان پذيرفت و اقتصاد ما ثبات يافت، در آن وقت ما می توانيم آزاد و سربلند و مستقل زندگی کنيم.

جواب: «اين تعليل يك مرد شرقي است، اما آنچه را يك غربي انجام مي دهد عبارت از برنامه اي است كه از كشور خود مى آورد و محتوايش اين است: " ملت غافل، ناتوان، نادان، عقب مانده، متعصب از يكسو و بدست آوردن ذخاير فراوان و تطبيق برنامه هاي بزرگ از سوي ديگر نيازمند شيوه ذيل است:

اول: از صحنه راندن هر وطن خواهي كه آشكار شعار وطنخواهي سر مى دهد.

دوم: موقع دادن و به خود نزديك ساختن هر پست و دون همتي كه از مبارزه مي گريزد و حق را مطالبه نمي كند.

سوم: ملت را بجان هم انداختن و ميان آنها تفرقه افگندن كه يك طايفه بر گروه و طايفهء ديگر دعواي امتياز و برتري كرده گرچه در كار هاي پيش پا افتاده و بي اهميت هم باشد تا نفرت در برابر همديگر اوج گرفته و در ميان خود به جنگ و جدال بپردازند. همچنان آنها به نفاق افگني ميان يك گروه بسنده نكرده بلكه ميان فرزندان يك خانواده نفاق مي افگنند و بعضي اعضاي يك خانواده را در برابر بعضي ديگر آن خانواده به دشمنى و خصومت واميدارند.» (7)

سوال: جناب سيد! اما شما چرا نمی پذيرید که آنها ما را در مبارزه با تروريزم حمايت مي كنند؟

جواب: « اين سخن شما به حکايت همان زنگي مستى مي ماند كه كودكي را در آغوش گرفته بود و كودک بيچاره با ديدن سيماى هولناک آن مرد پيوسته مى گريست. مرد زنگي در حالي كه قيافه ای حق بجانب بخود گرفته مي گويد: جانم، مترس، من با تو هستم. كودک در پاسخ مي گويد: آنچه سبب ترس و هراس من شده و مرا وادار به گريه و فرياد ساخته چيزی بغير از جناب شما نيست». (8)

سوال: نظر شما در باره رهبران سياسي ما چيست؟

پاسخ: « از بد ترين بيماری های شرق، بيماری اختلاف مردم آن و تشتت افکار آنها است. آنها در امر اتحاد با هم اختلاف دارند و در تأييد اختلاف با همديگر متحد اند. آنها اتحاد نموده اند كه اتحاد نكنند.» (9)

سوال: گروه کوچکی که امروز بر سرنوشت سیاسی کشور مسلط شده است، رهبران سياسى و برخی از روشنفكران را با نيرنگهای گوناگونی خنثی ساخته است. برخی از آنها همينکه در ماشين قدرت سياسی می افتند تفالۀ هستی شان از آن سوی ماشين بيرون شده و سرنوشت شان به صندوق تنظيفات تاريخ منتهی می شود. تبصرۀ جنابعالی چيست؟

جواب: « بيرون شهر استخر پرستشگاهي بود كه مسافران به هنگام شب از ترس تاريكي به درون آن پناه مي بردند، ولي هركس كه درون آن مى رفت به طرزي مرموز در مي گذشت. كم كم همه مسافران از اين پرستشگاه ترسيدند و هيچكس یاراى آن را نداشت كه شب را در آنجا بگذراند، تا سرانجام مردي كه از زندگي بيزار و خسته شده بود ولي اراده اى نيرومند داشت به درون پرستشگاه رفت، صداهاى سهمگين و هراس انگيز از هر گوشه برخاست كه او را به مرگ تهديد مي كرد، ولى مرد نترسيد و فرياد زد: پيش آئيد كه از زندگي خسته شده ام. با همين فرياد يكباره صداى انفجاري برخاست و طلسم پرستشگاه شكسته شد و از شكاف ديوار هايش گنجينه هاى معبد پيش پاى مرد فرو ريخت. بدينسان آشكار شد که آنچه مسافران را مي كشته ترس از خطرى موهوم بوده است.... مى ترسم روزي مردي كه از زندگي نوميد شده ولى همتى استوار دارد بدرون اين پرستشگاه برود و يكباره در آن فرياد نوميدى برآورد، پس ديوار ها بشگافد و طلسم اعظم بشكند.» (10)

سوال: امروز در کشور ما بيشتر از هفتاد حزب سياسی ثبت نام نموده است، نظر جناب شما در اين باب چيست؟

پاسخ: « احزاب سياسی شرق هم درد است و هم درمان. احزاب سياسی غالباً بخاطر آزادی و استقلال تشکيل شده و در آغار امر همه باهم دوست اند ولی در نهايت امر همه دشمن می شوند... ملت با ديدن برنامۀ احزاب و وعده های دور و نزديک آنها خرسند شده و از آنها حمايت می نمايند ولی سپس رهبران احزاب مبتلا به خودخواهی و افزون طلبی شده و مصلحت ملت را فدای منافع شخصی خويش نموده و از همين جا است که مردم از احزاب سياسی کناره گيری و خود را جمع نموده، يا حزب را رها می کنند و يا هم اينکه دشمن حزب مذکور می شوند.» (11)

سوال: جناب سيد، برخی از هموطنان ما معتقد اند که زندگی در جوامع غربی انسان را آلوده می سازد، فتوای جناب شما در اين باب چيست؟

جواب: «‌اين‌ مملكتها جامه‌ و ذهن‌ و معده‌ را نجس‌ مي‌ كند و لكن‌ آن‌ بلاد، عقل‌ و روح‌ و نفس‌ ناطقه‌ انسان‌ را ملوث ‌مي ‌گرداند، چونكه‌ بيچاره ‌ها بجهت‌ تضارب‌ آراء فاسده‌ و تلاطم‌ اطماع‌ فاسده‌ و هيجان‌ اخلاق‌ رذيلة‌ ابالسه‌ محتاج‌ مي ‌شوند كه‌ دروغ‌ گويند و تزوير و مكر و خدعه‌ بكار برند و از طريق‌ مستقيم‌ منحرف‌ گردند و برضد فطرت‌ طاهرۀ خويش‌ عمل‌ نمايند.... در مملكتي‌ كه‌ افترا گفتن‌ را هنر دانند و دروغ‌ گوئي‌ را كارداني‌ و نميمه‌ را پيشة‌ خود شمارند و بدين‌ صفات‌ شيطانيه‌ در محافل‌ و مجامع‌ مباهات‌ و مفاخرت‌ نمايند وخويشتن‌ به‌ زيركي‌ ستايند؛ چقدر دشوار است‌ سخن‌ از حق‌ راندن‌ و حقيقت‌ علم‌ را آموختن‌، خصوصاً با جاهلي‌ كه‌ خود را دانا شمارد و كوري‌ كه‌ خويش‌ را بصير انگارد». (12)

سوال: امروز از زن و حقوق او فراوان حرف می زنند، نظر جنابعالی در اين زمینه چيست؟

پاسخ: « مسلمانان اگر به زنان اجازه تحصيل را ندهند، از ضعف، جهالت و رسوايی نجات نمی يابند. طفل در آغوش مادر خود تعليم ابتدايی، تفکر و اخلاق را فرا ميگيرد و آغوش مادر اولين مدرسۀ فطری انسان است که در آن طفل از مسايل دين و دنيا آگاه می گردد و اخلاق و شخصيتش شکل ميگيرد... اگر مادر جاهل، کند ذهن و بی بهره ار علم باشد و با وجود موجوديت مردان لایق و کاردان و جامعه مرفه و آباد، اين نعمات هيجگاهی به نسل بعدی انتقال نمی يابد و تمام ملت به زودی در قعر ذلت فرو خواهد غلطيد. در عرصۀ جهان وقتی يک نسل رو به نابودی می رود، اگر اطفال شان از مادران خود تعليم و تربيت درست نديده باشند، قادر نخواهند بود افتخارات خانوادگی و ملی خويش را حفظ نمايند». (13)

سوال: امروز در کشور ما نشرات فراوانی بچشم می خورد، شما که پدر ژورناليزم مبارز در شرق بشمار می رويد نظر تان در اين باب چيست؟

جواب: « ژورناليزم کار شريفی است و من خود ژورنالست بوده و در پاريس جريده ای داشتم..... در اين كشور جرايد سياسى، علمي و ادبي زيادى وجود دارد، در حالى كه مردم به يک جريدهء ساده نياز دارند كه براى شان بگويد: پا هاى تان را بشوئيد، دستهاى تان را بشوئيد، جامه هاى تان را بشوئيد».(14)

سوال: در پايان این صحبت، آيا سخنی به دوستداران تان داريد؟

جواب: « من با وجود آنکه از مرگ هراسی ندارم، اما از اين غمگينم که تا طلوع بامداد آزادی خاور زمين زنده نمی مانم. ای کاش می توانستم فلسفه و انديشه های خود را به مردم انتقال دهم تا آن ذهن های مغشوش اين همه را می پذيرفت.

آری، من اشتباهاً به اين باور بودم که نخست در فکر و ذهنيت پادشاهان و فرمانروايان دگرگونی آورم اما وجدانهای آنها مرده بود و اذهان شان به زمين بی حاصلی می ماند، زيرا هر تخمی که من در آن کاريدم حاصلی ببار نیاورد. اما من باز هم مأيوس نيستم، آن وقت به زودی فرا رسيدنی است که دربار زمامداران مطلق العنان بر خاک بوسه زند و دوران استقرار دموکراسی فرا رسد و هرکس به حق و عدالت دست یابد». (15)

درود بی پايان خداوند به روح بزرگ ابر مردی که راستی هم بر زمانه اش پيشی جسته بود.

پا ورقي:

1- آنچه در ميان گيمه «» دیده می شود، سخنان دقیق خود سید است که عیناً نقل شده است.

2- سید جمال الدين افغان: شخصيت و افکار، داکتر شاه عبدالقيوم، ترجمه عبدالرحيم احمد پروانی، بنگاه انتشارات ميوند، ص 37- 38

3- الاعمال الكاملة لجمال الدين الافغاني، محمد عماره، 1968 القاهرة، صقحه- 537 و همچنان خاطرات جمال الدين الافغاني جمعها محمد المخزومي، دار الحقيقة، بيروت، 1980 صفحه 16

4- جمال الدين الأفغاني والثورة الشاملة تأليف السيد يوسف ص - 157

5- الأعمال الكاملة لجمال الدين الأفغاني - تحقيق محمد عمارة ص -374

6- ثلاثة من أعلام الحرية، قدري قلعجي، ترجمه نهضت فراهی، بنگاه انتشاراتی ميوند 1381، صفحه 126، پشاور، پاکستان.

7- ثلاثة من أعلام الحرية، قدري قلعجي، ترجمه نهضت فراهی، بنگاه انتشاراتی ميوند، پشاور، پاکستان، 1381، صفحه 127 و 128

8- يکی از شماره های العروه الوثقی که از طرف سید در فرانسه نشر می شد.

9- خاطرات الأفغاني، للمخزومي، و الأعمال الموجزة لجمال الدين الأفغاني - عبدالرحمن الرافعي

 - القاهرة.

10- العروة الوثقى صفحات 223- 224، حضرت سيد در اينجا حکایت معروف مسجد مهمانکش مولانا را بار سیاسی داده است.

11- خاطرات الأفغاني، للمخزومي، و الأعمال الموجزة لجمال الدين الأفغاني - عبدالرحمن الرافعي

 – القاهرة

12- نامۀ سيد جمال الدين حسینی افغانی عنوانی دوست نزديکش حاج‌ محمدحسن‌ امين ‌الضرب.‌

13- سید جمال الدين افغان: شخصيت و افکار، داکتر شاه عبدالقيوم، ترجمه عبدالرحيم احمد پروانی، بنگاه انتشارات ميوند، ص 109- 110

14- الأعمال الكاملة للأفغاني - تحقيق محمد عمارة - ص -327، و همچنان خاطرات جمال الدين الافغاني جمعها محمد المخزومي، دار الحقيقة، بيروت.

15- سید جمال الدين افغان: شخصيت و افکار، داکتر شاه عبدالقيوم، ترجمه عبدالرحيم احمد پروانی، بنگاه انتشارات ميوند، ص 91- 92

لطفاً اکنون به این متن از ویکی پیدیا ـ دانشنامهء آزاد ـ هم توجه فرمائید :

متن مبتنی بر نورم های علمی ـ تحقیقی است ولی نهایی نیست و در معرض ویرایش قرار دارد  و بدینجهت دارای ارزش مطلق نیست معهذا به وضوح کامل نشان میدهد که  ما  در وجود  سید جمال الدین افغانی با شخصیت تاریخی ـ جهانی غیر متعارف و بی نظیری رو برو هستیم . مورد نظر رابرت درایفوس در آن ؛ فقط  یکی از نظریات و ادعا هاست  نه چیزی بیشتر !

سید جمال‌الدین اسدآبادی

 

سید جمال‌الدّین اسدآبادی (۱۲۱۷خورشیدی‌اسدآباد-۱۲۷۵خورشیدی‌استامبول) که از او با نام‌های جمال‌الدین الافغانی و سید محمد بن صفدر الحسین نیز نام برده می‌شود. اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود. وی همچنین از اولین نظریه پردازان بنیادگرایی اسلامی محسوب می‌شود.[۱][۲][۳][۴] از او با عنوان آغازگر نهضت بیداری اسلامی در سده‌های اخیر نام می برند.[۵] [۶]

 ملیت

اطلاعات اندکی درباره محل تولد و خانواده وی در دست است و محل تولد او همیشه محل اختلاف بوده‌است.[۷][۸] با وجود لقب «افغانی» که او خود را با آن معرفی می‌نمود و با آن شناخته شده بود، وی ایرانی و شیعه و از مردم اسدآباد همدان بود[۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹] هرچند گروهی معتقدند که وی حنفی مذهب و از مردم اسعدآباد مرکز ولایت کنر افغانستان است.[۲۰][۲۱] گمان می‌رود که سیدجمال‌الدین صلاح نمی‌دانسته کسی به هویت وی پی ببرد به طوری که گاهی به جای اسدآبادی، اسعدآبادی امضا می‌نمود.[۲۲] محمد عبده شاگرد سید جمال الدین و مترجم کتاب نیچریه وی به زبان عربی، در مقدمه ترجمه کتاب می‌نویسد، سید جمال الدین ایرانی بود ولی به دو علت خود را افغانی معرفی می‌نمود: اول اینکه بتواند در کشورهای عربی خود را سنی معرفی کند و به هدف‌هایش برسد. دوم اینکه خود را از دست مقررات سختی که دولت ایران برای اتباعش در خارج قرار داده بود برهاند.[۲۳]

کودکی و نوجوانی

او از پنج سالگی به فراگیری دانش نزد پدر خود پرداخت. او برای ادامهٔ تحصیل به قزوین و سپس تهران مهاجرت کرد. وی در همین زمان و در حالی که بیش از شانزده سال نداشت، پس از چند دیدار با آیت‌الله طباطبائی مرجع بزرگ وقت درجه اجتهاد را دریافت کرد.[نیازمند منبع] مدت زمانی بعد عازم نجف شد تا از درس کسانی چون شیخ مرتضی انصاری بهره جوید.از اساتید دیگر وی در نجف می‌توان به ملا حسین‌قلی همدانی اشاره کرد.[۲۴]

جوانی

سید جمال الدین در سن ۱۸ سالگی در اکثر علوم رایج در آن زمان به مقام عالی رسید. بعد به هندوستان و حجاز و مکه سفرهایی کرد و سرانجام به افغانستان مراجعت نمود. ودر آنجا شریک اسرار دوست محمد خان امیر افغانستان شد. در جنگ هرات نیز همراه او بود. سپس به مصر رفت و با دانشمندان آنجا همنشین شد. او در مصر به خاطر دانش و کمالاتش بسیار معروف شد و در جامع ازهر منطق و فلسفه درس می‌داد. شیخ محمد عبده و گروهی از فضلای مصر در کلاس او حضور داشتند.[۲۳]

در هندوستان

سید جمال در ۱۲۵۴ هجری قمری، بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید، سعی کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند.[۲۵]

در مصر

در مصر با استقبال برخی مقامات دولتی روبرو شد و شروع به تدریس و تبلیغ کرد. بسیاری از نویسندگان و روشنفکران مصر از او بهره بردند و شیخ محمد عبده مفتی بزرگ مصر او را همچون استاد خود می‌دانست. در تحولات سیاسی مصر نقش موثر داشت و به همین دلیل پس از مدتی به کوشش نمایندگان خارجی که منافع خود در مصر را در خطر می‌دیدند او را از مصر بیرون کردند و به هند رفت. مدتی او را در کلکته زیر نظر حکومت انگلیسی هند نگاه داشتند و بعد که اجازه یافت از راه دریای سرخ به اروپا رفت.

سفر به اروپا، بازگشت به ایران و اخراج توسط ناصرالدین‌شاه

در لندن و پاریس مورد توجه مقامات سیاسی اروپا بود. در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروه الوثقی مبادرت نمود. که فقط ۱۸ شماره از آن منتشر شد. با نشر مقالات اندیشه‌های خود  در مورد اتحاد اسلام را می‌پراکند. بالاخره به حجاز سفر کرد و از بوشهر به ایران وارد شد و به تهران رفت و در خانه حاجی محمد حسن امین‌الضرب ساکن شد.

چند بار با ناصرالدین‌شاه ملاقات کرد و از ضرورت قانون گفت ولی شاه سخنان او را نپسندید و پس از مدتی امر به اخراج او از ایران کرد. از راه مازندران به قفقاز و بعد به مسکو و پترزبورگ رفت. در سفری که به مونیخ رفت با ناصرالدین‌شاه و امین‌السلطان ملاقات داشت و به دعوت آنان دوباره به ایران بازگشت. مدتی در شاه‌عبدالعظیم بود که باز به دستور شاه با افتضاح او را بیرون کردند. به بغداد و بصره سپس به اروپا رفت.

در عثمانی

سلطان عبدالحمید او را به استانبول دعوت کرد و امیدوار بود از نفوذ او برای اداره کشورهای اسلامی امپراتوری عثمانی بهره گیرد.

در استانبول میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و خبیرالملک به تشویق او به نشر مطالب علیه شاه و اتابک پرداختند. پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه به دست میرزا رضای کرمانی که از مریدان او بود، دولت ایران خواستار تحویل او شد ولی مقامات عثمانی نپذیرفتند.

مرگ

او پس از مدتی از چشم سلطان افتاد و مواجب او را قطع کردند و با فقر زندگی می‌کرد تا این‌ که به سرطان فک مبتلا شد و او را جراحی کردند و در ۱۲۷۵ هجری شمسی (۹ مارس ۱۸۹۷ میلادی) در استانبول درگذشت و در گورستان شیوخ دفن گردید. علاوه بر دیدگاه شماری از پژوهشگران، برخی از یاران سید هم عقیده دارند که سید توسط اعوان سلطنت قاجاری- در تلافی ضدیت با نظام قاجار و قتل ناصر الدین شاه - مسموم شده و به قتل رسیده‌است.

بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و درسال ۱۲۸۴ پیکر سید جمال‌الدین از استانبول به کابل منتقل شد و در منطقه علی‌آباد دفن گردید که با دفن تابوت او در این محل، نام دارالفنون به آنجا گذاشته شد و در زمان سلطنت محمدظاهرشاه درسال ۱۳۱۱ سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه بالای آن گردید.

اندیشه

وی که هدف اصلی اش در تمام عمر، اتحاد اسلام و وحدت مسلمین بوده، بعد از سالیان متمادی فعالیت و تلاش، می‌توان عنوان داشت که در چند مورد تحول و انقلابی آفرید.

  • به فراموشی سپردن مایه‌های اختلاف و موارد نزاع میان سنیان و شیعیان با طرح مبارزه با استعمار و استبداد و تلاش در احیای اسلام و عزت مسلمین
  • انتقال بعضی نظرات کلیدی تشیع به برخی علمای تسنن و تسری به حوزه‌های بزرگش چون الازهر
  • ترویج نوعی ناسیونالیسم مثبت، که در عین وحدت مسلمین، به حفظ استقلال ملی در سرزمین‌های اسلامی در برابر استعمار مربوط می‌شود.

در مجموع آنچه از اندیشه‌های وی پس از سالها تلاش به عنوان میراثی باقی ماند را می‌توان چنین برشمرد.

  • اعتقاد به توانائیهای ذاتی دین اسلام، برای رهبری مسلمانان و تامین نیرومندی و پیشرفت آنان
  • مبارزه با روحیهٔ تسلیم، گوشه نشینی و بی حرکتی
  • بازگشت به منابع اصیل اندیشه اسلامی
  • تبیین تعالیم اسلام به زبان روز و فراخواندن مسلمانان به یادگیری علوم جدید
  • مبارزه با استعمار و استبداد، به مثابه نخستین گام در راه نوزایی اجتماعی و فکری مسلمانان.
  • تلاش در راه گسترش حضور روحانیت در مبارزات سیاسی و برداشتن مرزهای موهوم بین دیانت و سیاست بویژه در جوامع اهل تسنن.

اتهام جاسوس بودن و جنجال‌ها پیرامون ماهیت سیدجمال

در بعضی منابع سیدجمال الدین مامور دولت انگلیس [۲۶] و فراماسون و در خدمت منافع انگلیس معرفی شده است. [۲۷] در نقطه مقابل مراجع دیگری او را حامی منافع و یا مامور دولت روسیه و بر ضد منافع بریتانیا معرفی کرده‌اند. [۲۸] [۲۹]

نیکی کدی در دانشنامه ایرانیکا می‌نویسد که سیدجمال در زمانی که به افغانستان می‌رود خود را سید رومی  یا استانبولی واهل استانبول معرفی می‌کرده‌است. جمال‌الدین در کابل با احترام توسط امیر کابل پذیرفته می‌شود و به سمت مشاور امیر برگزیده می‌شود. بگفته نیکی کدی این احتمالا به سبب نامه محرمانه‌ای بوده که او به امیر نشان داده است. این مساله سبب شده بود که نمایندگان بریتانیا در افغانستان او را مامور دولت روسیه بپندارند. او در آنجا سعی کرد که امیر را به اتحاد با روسیه و مخالفت با بریتانیایی‌ها وادارد.[۲۹] گزارش‌های دولت استعماری هند و مجموعه منابع چنین می نمایاند که سید در افغانستان به مانند غریبه‌ای بوده است و فارسی را با لهجه ایرانی صحبت می‌کرده است. [۲۹]بگفته آسانته، استاد آفریقاشناسی دانشگاه تمپل، در سال ۱۸۵۸ یک جاسوس بریتانیایی در گزارشی سیدجمال را مشکوک به بودن مامور روسیه گزارش می‌کند. این مامور بریتانیا نوشته است که جمال الدین به شیوه ترکان نوغایی در آسیای میانه لباس می‌پوشیده‌است. [۲۸] گزارش‌های دولت افغانستان می‌نویسند که سیدجمال بیشتر شیوه زندگی یک غربی را داشته است تا یک شرقی، او شخصی لیبرال بوده و مقید به اجرای فوایض دینی نبوده است. مثلا فرایض ماه رمضان را به جا نمی‌آورده است.[۲۸] به گفته آسانته، سید جمال در قاهره از نوشیدن کنیاک لذت می‌برده‌است. او یکبار در سال ۱۸۷۹ از لژ ماسونی در قاهره بیرون انداخته‌شد زیرا در ملاعام وجود خدا را انکار کرده بود.[۲۸]

در نقطه مقابل منابع دیگری سید جمال الدین اسدآبادی را فراماسون و حامی غیر مستقیم منافع انگلستان دانسته اند. [۲۶]روبرت دریفوس در کتاب «بازی شیطانی» در مورد سید جمال‌الدین اسدآبادی می‌نویسد: [۲۷]

« مردی که در ۱۸۸۵ متشکل ساختن جنبشی پان اسلامیستی با هدایت بریتانیا را پیشنهاد داد کسی نبود جز «سید جمال الدین اسدآبادی». از دههٔ ۱۸۷۰ تا دههٔ ۱۸۹۰ سید جمال الدین از سوی بریتانیا حمایت شد. دست کم یکجا در اسناد رسمی و پرونده‌های محرمانه سرویس جاسوسی دولت هند، پیشنهاد سید جمال الدین اسدآبادی در ۱۸۸۲ در هند مبنی بر این که به عنوان جاسوس بریتانیا در هند به خدمت درآید، آمده‌است.[۲۷][نیاز ارجاع مستقیم به مقاله دریفوس]

در بوتهٔ نقد خودش

از نقدهای وارد بر فعالیت‌های سید جمال، بی توجهی به جایگاه و نقش توده‌های مردم در مبارزه و تمرکز بر روابط با سران حکومت‌ها و نخبگان سیاسی در بسیاری از مقاطع است، که موجب ابتر ماندن و ناکامی بخش زیادی از تلاش‌های وی گردید.

وی در این رابطه اظهار می‌دارد:

« افسوس می‌خورم ار اینکه کشته‌های خود را ندرویدم... ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم‌های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی‌نمودم. آنچه در آن مزرعه [مردم] کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر [سلاطین و نخبگان حکومتی] غرس نمودم فاسد گردید.»

پانویس ها در منبع : /http://fa.wikipedia.org/wiki

*********************************

از دانشنامهء آریانا :

 

در مطبوعات افغانستان، شاید قدیمترین منبعی که از سید جمال‌الدین افغانی در آن یادآوری شده است، جریدهٔ سراج‌الاخبار به مدیریت شادروان محمود طرزی باشد. در سال ۱٩۱۶ میلادی در شمارهٔ سوم سال ششم آن جریده، مقاله‌ای را که سلطان‌محمدخان کابلی، راجع به سید جمال‌الدین افغانی از مجله "الهلال" به فارسی ترجمه نموده، به نشر رسیده است.

محمود طرزی که در جوانی در شهر استانبول به خدمت سید جمال‌الدین افغانی رسید و مدت هفت ماه را در صحبت او به سر برد، در باره سید چنین نوشت: "علامه سید جمال‌الدین یک معدن عرفان بود مباحث علمیه حکمتیه فلسفه اجتماعیه وغیره که هر روز در بزم آن علامه می‌افروخت هر جمله و عباره آن خود کتابها و رساله تحریر بکار دارد .

 

در نيمه دوّم قرن سيزدهم هجرى تهاجم گسترده و همه‌جانبه استعمار غربى به جهان اسلام آغاز شد. اين تهاجم واكنشهاى گوناگون را از سوى سياستمداران ، روشنفكران ، عالمان و متفكران جامعه اسلامى به دنبال داشت. برخى فرهنگ و تمدن غرب را پذيرا شدند و به آن علاقه نشان دادند و برخى ديگر به نفى و تحريم مطلق آن حكم كردند.

گروه نخست ترقّى و پيشرفت را در گرو پيروى بى قيد و شرط از غرب می‌پنداشتند. در هند سر سيّد احمدخان و در ايران ملكم‌خان اين انديشه را تبليغ می‌كردند.

گروه دوّم از علوم و فنون و فرهنگ غربى روى بر می‌تافتند و آن را ضّد اسلام معرفى می‌كردند و فرهنگ ملّى و اسلامى موجود را خوب و مفيد و كافى می‌دانستند و به شدّت از آن دفاع می‌كردند. در اين گيرو دار جريان سوّمى بود كه سنجيده و آگاهانه با تمدن غربى برخورد می‌كرد. نه تسليم و سرسپردگى بی‌قيد و شرط را روا می‌دانست و نه نفى و تحريم مطلق را راه نجات و سعادت می‌شناخت.

به عقيده اين گروه غرب داراى دو چهره بود:

 چهره علمى و كارشناسى ، چهره استعمارى و سلطه‌گرى.

اين جريان با حفظ هوّيت ملّى و دينى خود استفاده از دانش و تكنولوژى غرب را مهم می‌شمرد.  در عين حال از نظر فكرى و سياسى به طرد و نفى ارزشها و عقايد سياسى و اجتماعى غربيان می‌پرداخت  و امّت اسلامى را به ستيزى همه ‌جانبه عليه سلطه‌گرى و غارتگرى غرب فرا می‌خواند. براى رسيدن به اين مقصد بر احياى تفكر دينى و بازگشت به اسلام راستين اصرار داشت.  اهل اطلاع و تحقيق سر سلسله و بنيانگذار اين جريان فكرى را در سده اخير سيد جمال‌الدّين افغانی دانسته‌اند.

 

 

در كتاب‌ "سيری‌ در انديشۀ سياسی‌ عرب‌" آمده‌ است:

سيّد، انگلستان‌ را نه‌ تنها قدرتی‌ استعماری‌، بلكه‌ دشمن‌ صلیبی‌ مسلمانان‌ می‌دانست‌؛ و معتقد بود كه‌ هدف‌ انگلستان‌ نابودی‌ اسلام‌ است‌. چنانكه‌ يكبار نوشت‌ كه:

« انگلستان‌ از آن‌ رو دشمن‌ مسلمانان‌ است‌ كه‌ اينان‌ از دين‌ اسلام‌ پيروی‌ می‌كنند. انگلستان‌ هميشه‌ به‌ نيرنگهای‌ گوناگون‌ می‌كوشد تا بخشی‌ از سرزمين‌های‌ اسلامی‌ را بگيرد و به‌ قومی‌ ديگر بدهد.  گوئی‌ شكست‌ و دشمن‌كامی‌ اهل‌ دين‌ را خوش‌ دارد و سعادت‌ خويش‌ را در زبونی‌ آنان‌ و نابودی‌ دار و ندارشان‌ می‌جويد .»

يك‌ نتيجۀ بينش‌ ضدّ انگليسی‌ سيّد، تمايل‌ او به‌ اين‌ بود كه‌ اسلام‌ را دين‌ پيكار و سخت‌‌كوشی‌ بداند، و از اينرو به‌ روی‌ فريضۀ جهاد بسيار تأكيد كند.

به‌ نظر او در برابر حكومتی‌ كه‌ مصمّم‌ به‌ نابودی‌ اسلام‌ است‌، مسلمانان‌ راهی‌ جز توسّل‌ به‌ زور ندارند. بدين‌ جهت‌ بر همۀ آن‌ گروه‌ از رهبران‌ دينی‌ مسلمانان‌ كه‌ به‌ تعاليم‌ اسلامی‌ رنگ‌ مسالمت‌ جوئی‌ و سازشگری‌ می‌دهند سخت‌ می‌تاخت‌.

در اثر اصرار ناصرالدين شاه، براى جلوگيرى از نشر مقالات سيد در ضياءالخافقين و ايراد سخنرانى در لندن كه به موقعيت شاه لطمه زده بود، سفير ايران به ديدار سيد رفته و از وى تقاضاى كمك مى‏كند. "ادوارد براون" در كتاب خود، در اين زمينه مى‏نويسد:

« در مقالات مربوط به ايران از هيچ‏گونه ناسزا به حكومت و شاه دريغ نمى‏كرد تا حدّيكه سفير دولت ايران در لندن به نزدش شتافته و كوشش به تسلى و آرامش او نمود  كه اگر خوددارى از نوشتن و گفتن از اين موضوع نمايد حاضر است يك مبلغ هنگفتى به او تقديم دارد. ولى سيد جواب منفى داد و گفت نه، راضى نخواهم شد مگر اينكه شاه كشته و شكمش دريده و جسدش به گور عرضه شود. اين گفتار كه از او سر زده ما را معتقد مى‏سازد كه قاتل شاه يكى از پيروان سيد بوده است.»
منبع : http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com/2008/10/blog-post_03.html

 

******************

 

هنگامی که فیلسوف فرانسوی ارنست رنان(1823-1892م.) با او ملاقات کرد، در باره­اش گفت: «آزادی اندیشه او، منش بزرگ و مهر آمیز او، اثنای محاورات مان مرا متقاعد ساخت که در برابرم یکی از آشنایان دانشمند قدیمم، چون ابن سینا، ابن رشد و یا یکی از آن بی ایمانان بزرگ که پنج قرن میراث روح انسانی را عرضه کردند، دوباره زنده گردیده است »

در باره بزرگی شخصیت­­اش بسیار گفته­اند و آرمانش را همه ستوده­اند. بیدارگر مشرق زمین، بزرگترین فیلسوف شرق، اصلاح گر، مبارز ضد استعمار، پدر رنسانس جدید در اسلام و ... القابی است که به او داده اند، و همه نهضت های اصلاحی در قاره کهن و آفریقا اندیشه های شان را الهام گرفته از او می­دانند.

 

به گفته جرجی زیدان « غایت همه اقدامات و محور تمام امیدهایش وحدت اسلامی و اتحاد مسلمین اقصی نقاط جهان در یک امپراتوری اسلامی و تحت یک حکومت خلیفه اعظم بوده است، سید تمام توان خود را در این راه صرف، و برای نیل به مقصود از کل جاه طلبی­های دنیوی چشم پوشید؛ نه همسری گزید، نه پیشه­ای اختیار کرد»

 

به گفته بلانت « « این سرکش نابغه»  همواره به مال و جاه  پشت پا زد و بی آنکه تردیدی به خود راه دهد، ترجیح داد که آزادی عمل خود را حفظ کند، تا بتواند به آرمانی که همه زندگانیش را وقف آن کرده بود، یعنی تولد دوباره جهان اسلام بهتر خدمت کند»

 

سید آگاهی گسترده­ای از تاریخ پر افتخار مسلمانان داشت و نقطه­های اوج و درخشان آن را می­شناخت. او می­دانست که چگونه مسلمانان صدر اسلام در سایه عمل به آموزه­های  این دین بزرگ به پیشرفتهای عظیم در زمینه­های گوناگون علمی، سیاسی و اجتماعی رسیده بودند. آن­ها با جذب علوم و فنون به جا مانده از امت­های دیگر، آن­ها را رونق و شکوفایی داده و دوباره به همان ملت­ها با لباس نو و با چیزهای افزوده بسیار  عرضه کردند، امپراتوری­های بزرگ در برابر قدرت شکست ناپذیر آن­ها به زانو در آمدند و ...

  اما چرا این امت با این پیشینه پر افتخار امروز گرفتار واپس­گرایی شده است؟ چرا مسلمانان امروزه در شمار عقب مانده­ترین ملت­های جهان است؟ اسباب انحطاط مسلمانان در چیست؟ چرا امت اسلامی از آن گذشته با شکوه ؛ به این روز رسیده است؟ این پرسش­ها اندیشه سید را آرام نمی­گذاشت و مشاهده وضعیت اسفناک مسلمانان، آزارش می­داد: « گریه ام بر گذشتگان و اشکم بر پیشنیان است. شما کجایید ای گروه رحمت و یاوران حقیقت؟ شما کجایید ای بهترین امت که در میان مردمان ظاهر شدید؟ شما کجایید ای صاحبان مجد و بزرگی، بر پادارندگان عدل، ... و بنیان­گذاران امت؟! از آرامگاه­های تان برخیزید و ببینید که چه به روزگار جانشینان شما، بعد از شما آمده است؟... »

سید رساله­ی «چرا اسلام ضعیف شد؟» را با این آیه شریفه:« إنّ الله لایغیّر ما بقوم حتی یغیِّروا ما بأنفسهم» آغاز کرده، همان پرسشهایی پیشین را مطرح می­کند. جواب سید این است که ما باید علت را از قرآن جویا شویم، و پاسخ قرآن نیز روشن است: «خداوند متعال هیچ قومی را از عرش عزت و رفعت به زیر نیاورد و از آسمان استقلال و آزادی به قعر چاه ویل بندگی نیفکند مگر بعد از آن که از سنت­های الهی که بر اساس حکمت نهاده است انحراف جستند، خداوند نعمتی را که به قومی داد بر نمی­دارد مگر بعد از آن­که آن قوم حالات خود را تغییر دهند»

 

استبداد و استعمار ستیزی

از جمله اموری که سید جمال را بسیار رنج می­داد، گرفتاری مسلمانان در زیر یوغ استعمار خارجی و استبداد داخلی بود، او می­دید که چگونه بیگانگان با سیطره بر سرنوشت مسلمانان و در اختیار گرفتن مقدرات آن­ها، منابع و سرمایه­های آن­ها را چپاول می­کنند. مسلمانان در برابر آن­ها خوار و ذلیل اند. از سوی دیگر در کشورهای که هنوز از استقلال نسبی برخور دار بودند حاکمان مستبد دمار از روزگار مسلمانان در می ­آوردند.

  سید با توجه به این امور جهاد بی­وقفه­ای را در مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی آغاز نمود و همه توان خود را در بیداری امت اسلامی از خطری که اساس و بنیاد آن­ها را تهدید می­کرد، به کار برد. یکی از نویسندگان در باره نقش سید در بیداری امت اسلامی و ملل شرق می­گوید:« جمال الدین افغانی را باید رهبر پیشگام این بیداری دانست و نهضت او را نخستین پرتو فجر ...» دکتر حمید عنایت معتقد است که سید جمال در مورد مبارزه با استعمار رهبر ابداع­گر است او نخستین کسی است که پرچم مبارزه را بر ضد استعمار بر افراشت: « سید را در مورد مبارزه با استعمار باید رهبری مبدع دانست. ولی در باره جنبه­های دیگر فکر اجتماعی اسلامی، کسان دیگری پیش از او مانند طهطاوی و مدحت پاشا، به درجات گوناگون، برای عربان و ترکان سخن گفته بودند، لیکن هیچ یک از رهبران طراز اول اصلاح فکر دینی  و اجتماعی در دوره زندگی سید به اندازه او در پیکار با استعمار و استبداد رنج نبرد و نیز همچو او جاذبه شخصی و نفوذ کلام نداشت. و راز محبوبیت و اهمیت او در تاریخ فکر معاصر اسلامی همین بوده است»

  سید در مبارزه با استعمار از هیچ کوشش دریغ نکرد، زیرا او معتقد بود که استعمارگران در پی نابودی اسلام و عقب نگهداشتن مسلمانان است، به نظر سید با انگلستان که مظهر استعمار غربی بود نه تنها به عنوان استعمارگر باید مبارزه کرد بلکه انگلیس «دشمن صلیبی» مسلمانان نیز است و هدفی جز نابودی اسلام ندارد و از آن رو با مسلمانان دشمنی می­کند که آن­ها از اسلام پیروی می­کند، و با نیرنگ می­کوشد سرزمین­های اسلامی را به قومی دیگر بدهد .

  از این رو سید از هر مبارزه ضد استعماری حمایت می­کرد، ادوارد براون در باره نقش سید در نهضت ملی مصر(1871م.) و نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه ایران، می­گوید: «در این نهضت که ملل مسلمان را به سوی وحدت و آزادی سوق داد، هیچ کس مانند سید جمال الدین، که مردی بود با شخصیتی بس قدرتمند، شجاعت بسیار، کنشی خستگی ناپذیر...، نقش برجسته نداشت ... » سید با تشویق مسلمانان به مقاومت و پایداری در برابر استعمار، از علما اسلام برای درک خطری که مسلمانان را تهدید می­کرد، استمداد می­جست. برای این ­که مسلمانان را در این مبارزه قویدل کند تلاش می­کرد به آن­ها نشان دهد که اگر متحد شوند و ترس را از خود دور کنند، می­توانند انگلستان را از گسترش خواهی و زورگویی باز دارند، ولی باید مسلمانان اول این ترس موهوم را کنار بگذارند.

  در مبارزه با استبداد نیز از هیچ کوشش دریغ نکرد، سید در نوشته­ی در مجله ضیاءالخافقین از وضعیت اسفناک مردم ایران زیر سلطه استبداد حکومت ناصرالدین شاه یاد کرده و از علما برای از بین بردن این استبداد که دارد ملتی را که یکی از درخشانترین سوابق را در تاریخ بشری دارد نابود می­کند، یاری خواسته و آن­ها را به قیام بر ضد استبداد فرا می­خواند :«کجایند دانشمندان؟ حاملان قرآن کجا هستند؟ پاسداران شریعت و مدافعان کیان امت کجا هستند؟! یاوران حق و عدالت کجا هستند؟! و... »

 

 

آثــــــار

آثار سید به صورت پراکنده در جاهای مختلف منتشر شده است، اما آن­چه را که ما در این مقاله معرفی می­کنیم مجموعه کامل آثار ایشان است که با عنوان «الآثار الکاملة» در ده جلد به کوشش استاد سید هادی خسروشاهی به وسیله انتشارات مکتبة الشروق الدولیة در قاهره به سال 1423ه.ق. – 2002م. منتشر شده است، که محتوای مجلدات این مجموعه بدین شرح است:

1. العروة الوثقی: مجله­ای که سید در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده منتشر می­کرده است، شماره اول آن در 15 جمادی الاولی 1301 ه.ق. منتشر شده است و تا ذی الحجة همان سال ادامه داشته، که در مجموع 18 شماره از آن منتشر شده است؛

.2 رسائل فی الفلسفة و العرفان: در بردارنده رساله­های زیر است: الف- مرآة العارفین، ب- الواردات فی سر التجلیات، ج- القضا و القدر، د- فلسفة التربیة و فلسفة الصناعة، ه- العلم و تأثیره فی الارادة و الاختیار،و- الرد علی الدهریین( ترجمه عربی رساله نیچریه به قلم شیخ محمد عبده)؛

3. الرسائل والمقالات: در بردارنده رساله­ها و مقالات است که سید به زبان عربی نوشته است، مانند: الف- العلة الحقیقیة لسعادة الانسان، ب- المهدیة و المهدی السودانی، ج- باب مایؤول إلیه أمر المسلمین فی المستقبل، د- الحکومة الاستبدادية، ه- بابیة، و- السیاسة الإنجلیزیة فی الممالک الشرقیة، ز- الرد علی رینان( حول الاسلام و العلم)، و ...؛

4.  ضیاء الخافقین: مجله­ای که سید با همکاری گروهی در لندن منتشر می­کرده است، که از آن پنج شماره منتشر شده است؛

5. تاریخ ایران و تاریخ الافغان؛

6. خاطرات الافغانی (آراء و افکار): این کتاب به قلم محمد پاشا مخزومی نوشته شده است، و دربردارنده دیدگاه­های سید در موضوعات مختلف است که مخزومی در مدت اقامت سید در استانبول  هر روز در مجلس سید حاضر شده و دیدگاه­های اورا می­نوشته است؛

7. التعلیقات علی شرح العقائد العضدیة؛

8. نامه­ها و اسناد سیاسی- تاریخی: دربردارنده نامه­های سید به علما، شاهان، وزرا، دوستانش و ... است؛

9. مجموعه رسائل ومقالات فارسی، شامل: الف- رساله نیچریه، ب- در باره دین و فلسفه، ج- مسائلی در تعلیم و تربیت، د- سعادت و انسان و... است؛

10. المستدرکات: مقاله­ها و نوشته­های سید که پیش از این مجموعه منتشر نشده است.

 

 سید برای از بین بردن استبداد، اساس آن یعنی حکومت مطلقه سلاطین را نشانه گرفته بود و مردم را به بر اندازی آن فرا می­خواند، تا خود ملت­ها سرنوشت شان را بدست گیرد و از آزادی که نعمت خداوندی است بهره­مند شوند. در نامه به یکی از دوستانش با این­که از آخرین روزهای زندگی خود خبر می­هد، اما از آرمانش که تلاش برای بیداری ملت­های مسلمان و از بین بردن استبداد و عادات که باعث عقب ماندگی مسلمانان شده است، دست بر نمی­دارد: «... این آخرین نامه را به نظر هم مسلک­های ایرانی من برسانید و زبانی به آن­ها بگویید که شما میوه رسیده ایران هستید برای بیداری ایرانی دامن همت به کمرزده­اید از حبس و قتال نترسید از جهالت ایرانی خسته نشوید از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحش نگردید ... بنیاد حکومت مطلقه  منعدم شدنیست شماها تا می­توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید نه قلع و قمع اشخاص، ... »[42] و در این راه بیشترین رنج را متحمل شد، به گفته عبد الرزاق مصری: «افغانی در تاریخ جدید شرق نخستین مدافع آزادی بود هم چنان­که نخستین شهید این راه هم بود. در حقیقت، او پدر «رنسانس» جدید در اسلام بود.»[43] «در واقع راز شخصیت او و همه فعالیت­هایش عشق او به آزادی و استقلال و نفرت او از هر نوع تجاوز، خواه داخلی و خواه خارجی، بود».[44]

  و از دیگر اندیشه­های سید می­توان به عقل گرایی، طرفداری از روش اجتهـــاد در دین، فراخوانی مسلمانان به یاد گیری علوم جدید، بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامی و... نام برد .

 

تفصیل و پاینویس ها در  منبع : http://www.dingostar.com/andishah%20e%20dini/year3%20no1-2/faryad%20e%20bidari.htm

 

( بحث دیگر در مورد پیروزی جنبش چپ افغانستان در از هم پاشیدن طلسم سلطنت و تعویض رژیم دولتی ی افغانستان  به جمهوریت و این امر خواهد بود که سردار داود خان در مورد  دارای چه جایگاه و پایگاه است ؟!!)

 


February 1st, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی